|
خوش آمدی برادر!
می گفتی ماکو شهر زیبا و با صفایی است. بار اول که قدم در این شهر کوچک مرزی گذاشتی پای برگشتن نداشتی اما تقدیرت به گونه ای دیگر رقم خورده بود. گویی این شهر برایت آشیانه آخرین پروازت خواهد بود. برگشتی و کسی باورش نمی شد که روزی همین طبیعت دوست داشتنی پایگاه آخرت و قطعه بهشتی تو در این دنیا خواهد شد. برای همین هم آمدی به خواب دوستان تا بر این ناباوری قلم بکشی که همه جای عالم برای بهشتی سیرتان بهشت است حتی برای تو که خواستی از این نقطه کوچک عالم معبری بزرگ هم به بهشت باز کنی.[1]
حجله عروسیت در گلستان شهدا مبارک!
می گفتی می خواهم خانه های دست و پا کنم زیبا تا خانواده ام، کودکانم، همسرم بعد از من آواره نباشند در این واویلای رنجوری و مهجوری خانواده شهداء. که تا دلتان بخواهد مشت مشت نمک آماده دارند برای پاشیدن به زخم تا اینکه مرحمی باشند بر زخم دل خانواده شهدا ( درد یتیمی به کنار زخم زبان دوست و دشمن هم بر درد و رنج خانواده شهداء افزوده است. که تا موفقیتی به دست می آورند به پایی سهمیه خانواده شهداء نوشته می شود از بیت المال) ...