سفارش تبلیغ
صبا ویژن

علمدار جبهه :: حاج حسین خرازی
قص? فرماندهان

آیه های جهاد

 

با نگاهی اجمالی به زندگی فرماندهان جوان ایرانی در دوران دفاع مقدس در می یابیم که زندگی آنها هم کم و بیش به هم شبیه است. تولد در خانواده های مذهبی و کم درآمد و از اقشار متوسط یا پایین اجتماع و تحصیل در میان همین مردم. هر کدامشان مانند سایر جوانان این مرز و بوم سهمی و لو اندک در پیروزی انقلاب اسلامی داشتند و همگی شان بلافاصله پس از حمله عراق به جبهه های جنگ شتافتند.

میانگین سنی 26 فرمانده ایرانی که مسؤولیت تیپ به بالا را بر عهده داشتند نشان می دهد که 56 درصد آنان در سال1359 کمتر از 25 سال داشتند. این در حالی است که بانگاهی به سال تولد ژنرالهای عراق درمی یابیم که با شروع جنگ میانگین سنی آنان بیش از 36 سال بوده است.

فرماندهان جوان ما هیچ تمایلی به نظامی شدن نداشتند. در حالیکه با شروع جنگ زندگی شخصی را رها و برای دفاع از میهن راهی جبهه ها شدند. این در شرایطی است که قریب به اتفاق آنان دور? نظامی کلاسیک را نگذرانده بودند. در مقابل ژنرالهای عراقی همگی دوره های دانشکده افسری و ستاد راطی کرده و تعدادی به دانشکده های علوم نظامی کشورهای پیشرفته مانند سانستراس انگلیس یا شوروی سابق اعزام شده بودند. در میان فرماندهان برآمده از انقلاب، تنها شهید یوسف کلاهدوز دور? دانشکده افسری را گذرانده بود. او قبل از انقلاب در ارتش خدمت می کرد. فرماندهان ایرانی آنقدر جوان بودند که حتی نتوانستد دوره تحصیلات دانشگاهی خود را به پایان برسانند. آنان تنها در دو مورد پیش از شروع جنگ لیسانس گرفته بودند.

غالب ژنرالهای عراق از مردم تکریت -زادگاه صدام- انتخاب می شدند این در حالی بود که فرماندهان ما از دورترین شهرها سربرآوردند. ژنرالهای عراقی پس از طی مراحل مختلف علوم نظامی، به فرماندهی و مسؤولیت یگانها منصوب می شدند. اما برعکس آنها، فرماندهان جوان ایرانی خود مؤسس و پایه گذار تیپ، لشکر وحتی قرارگاه بوده اند...

جنگ هشت ساله خیلی زود توانست "فرماندهان مقتدرش" را پیدا کند .این فرماندهان جوان توانستند دهها هزار نیروی داوطلب جنگی را سازماندهی و روان? جبهه ها کنند. همین ها بودند که توانستند سپاه پاسداران را در طول جنگ رهبری نمایند به طوری که در عملیات خیبر 300 گردان نیروی داوطلب، توسط همین فرماندهان جوان رهبری شدند. آنان نشان از نسلی داشتند که توانست کشور را به خوبی در مقابل هجوم بیگانگان محافظت کنند. آنها همه آیه های جهاد بودند که فرموده است (جل جلاله): 

مِنَ المُومِنین رِجالٌ صَدَقُوا مَا عهدوا الله علیه ...

منبع: وبلاگ عهد




تاریخ : سه شنبه 92/5/22 | 11:34 صبح | نویسنده : ابراهیمی

وقوع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، پس از پیرزی انقلاب اسلامی ایران در سال 1357، دومین رویداد مهم تاریخ معاصر این به شمار می رود. هرچند که؛ با تجاور وحشیانه ارتش بعث عراق به سرزمین پهناور ایران خسارات های جانی و مالی فراوانی را در پی داشت ولی در عین حال، این وریداد به جهانیان نشان داد که ملت ایران در هر شرایط و سختی حاضر به عقب نشینی از مقابل متجاوزان و ظالمان نخواهد بود و حضور گسترده و داوطلبانه اقشار مختلف مردم به ویژه دانش آموزان و دانشجویان در کنار نیروهای ارتش و نیروهای مسلح در میدان جنگ هشت ساله تحمیلی عراق علیه ایران، خود محکم ترین سند این ادعا است.
براساس آمار منتشره از سوی بنیاد شهید اسلامی؛ آمار شهدای هشت سال دفاع مقدس 188 هزار و 15 نفر است که از این تعداد 171/235  نفر در جبهه‎های جنگ و 16/780 نفر بر اثر حملات هوائی و توپ خانه‎ای دشمن به شهرها و مناطق مسکونی به شهادت رسیده‎اند. 
تعداد 132/770  نفر از شهدا مجرد یعنی 71 درصد و بقیه متاهل بوده‎اند، 44 درصد شهدا در گروه سنی 16 تا 20 سال و 30 درصد در گروه سنی 21 تا 25 سال ، 8  درصد در گروه سنی 26 تا 30 سال و بقیه در سایر گروه‎های سنی قرار دارند. 
میانگین سن شهدا در زمان شهادت در حدود 23 سال بوده است و شهدای 20 ساله نسبت به سایر سنین بیشترین نسبت را داشته‎اند. 
از شهدای دفاع مقدس 45 درصد بسیجی، 19 درصد نیروهای سپاه که شامل وظیفه و کادر بودند، 23 نیروی های ارتش که شامل نیروهای کادر و وظیفه بودند، 2/8  درصد از نیروهای انتظامی و 1/3 درصد از نیروهای جهاد سازندگی بوده‎اند. 
وضعیت شغلی شهدا در زمان شهادت بدین صورت بود که: 
3/45 درصد شهدای دارای شغل نظامی و انتظامی، 2/9 درصد مشاغل کشوری، 5/18 درصد دانش آموز، 3/1 درصد روحانی، 1/18 درصد مشاغل آزاد و 2/1 درصد دانشجو. 
این نیروها در عملیات ها توسط فرماندهانی هدایت می شدند که ما در این جا به معرفی آنان می پردازیم.

همت


شهید محمد ابراهیم همت
محمد ابراهیم همت، در 12 فرودین 1334 در شهرضا دیده به جهان گشود. دوران تحصیل خود را در زادگاهش گذراند. وی در سال 1352 پس از اخذ دیپلم با نمرات عالی، وارد دانشسرای اصفهان شد. محمد ابراهیم، پس از دریافت مدرک تحصیلی به سربازی رفت ودر این دوران با برخی جوانان انقلابی و مخالف رژیم شاه آشنا شد.
محمد ابراهیم همت پس از پایان دوره سربازی، در روستاهای زادگاهش، مشغول تدریس شد و در همین زمان با تعدادی روحانی متعهد و انقلابی ارتباط پیدا کرد و از طریق آنان با شخصیت امام خمینی (ره) آشنا شد. با گسترش تدریجی مبارزات علیه رژیم شاه، وی به اقداماتی نظیر برپایی تظاهرات علیه رژیم، پخش اعلامیه ها، صدور قطعنامه ی انحلال ساواک و هزاران فعالیت های انقلابی دیگر را طراحی و اجرا می کرد.
شهید همت پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران،‌ برای ایجاد نظم و دفاع از شهر اقدام به راه اندازی «کمیته انقلاب اسلامی» در شهرضا نمود. از دیگر اقدامات وی در شهرضا؛ پاکسازی شهر از حضور افراد شرور و قاچاقچی، سامان بخشیدن به فعالیت های فرهنگی، تبلیغی منطقه و ایجاد امنیت در شهر بود. شهید همت نه تنها در زادگاه خود به فعالیت های فرهنگی می پرداخت، بلکه در شهرهای خرمشهر، بندر چابهار و کنارک استان سیستان و بلوچستان نیز مشغول بود. محمد ابراهیم در سال 1359، برای مبارزه با گروهک های مزدوری چون «حزب رزگاری»‌، به منطقه کردستان عازم شد و در آنجا نیز موفق به پاکسازی مناطق کرد از وجود این گروهک ها شد.
شهید همت با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، در جبهه های نبرد نیز حضور فعالی داشت. مهم ترین مسئولیت ها و عملیات هایی که شهید همت فرماندهی آنان را برعهده داشت عبارت بودند از: 
تشکیل تیپ محمد رسول الله (ص) به همراه حاج احمد متوسلیان، به دستور فرمانده کل سپاه، مسئولیت قسمتی از کل عملیات فتح المبین، مسئولیت عملیات بیت المقدس با سمت معاونت تیپ محمد رسول الله (ص)، فرمانده قرارگاه ظفر در عملیات مسلم بن عقیل، فرماندهی سپاه یازدهم قدر در عملیات والفجر مقدماتی و فرمانده عملیات خیبر. سپاه یازدهم قدر شامل: لشکر 27 حضرت رسول (ص)، لشکر 31 عاشورا، لشکر 5 نصر و تیپ 10 سیدالشهدا بود.
سرانجام؛ محمد ابراهیم همت، در جریان عملیات خیبر در غروب 17 اسفند 1362، زمانی که وی برای بررسی موقعیت و وضعیت جبهه به خط مقدم در محل تقاطع جاده های جزایر مجنون شمالی و جنوبی، رفته بود، در همان جا بر اثر اصابت گلوله توپ در نزدیکی اش به همراه معاون خود، اکبر زجاجی، به درجه رفیع شهادت نایل آمد و به اصرار خانواده اش، در کنار امام زاده شاهرضا در زادگاهش به خاک سپرده شد.
 

شهید مهدی باکری
مهدی باکری، در سال 1333 هـ. ش در یک خانواده متدین در شهرستان میاندوآب چشم به جهان گشود. دوران تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در ارومیه گذراند. وی در این سال ها و همزمان با شهادت برادرش علی باکری توسط نیروهای ساواک، وارد جریانات سیاسی شد. یک سال پس از اخذ دیپلم در رشته مهندسی مکانیکی دانشگاه تبریز قبول شد. وی در سال های تحصیل دانشگاهی هیچ گاه دست از فعالیت های سیاسی خود نکشید. براساس اسناد محرمانه به دست آمده وی توسط سازمان امنیت آذربایجان شرقی یعنی ساواک، زیر نظر بود. شهید باکری در دوره سربازی، پس از صدور بیانیه امام خمینی (ره)، مبنی بر ترک خدمت سربازی، در حالی که افسر وظیفه بود از پادگان فرار کرد و تا پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357 به فعالیت های گوناگون سیاسی خود ادامه داد.
مهدی باکری، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، یکی از عضوهای فعال در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود. وی مدتی هم بنا به ضرورت، دادستان دادگاه انقلاب ارومیه شد. شهید باکری با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، به جبهه رفت ولی پس از دو ماه به ارومیه برگشت و در منطقه غرب سمت فرماندهی سپاه را به عهده گرفت. وی در مدت مسئولیتش، تلاش های بسیاری را در برقراری امنیت و پاکسازی منطقه از وجود مزدوران و ضد انقلابی ها انجام می داد. ولی با اوج گیری جنگ، وی به منطقه جنوب کشور رفت و به عنوان فرمانده تیپ نجف اشرف در عملیات فتح المبین باعث پیروزی لشکر ایران شد. باکری در عملیات فتح المبین در منطقه «رقابیه» از ناحیه چشم مجروح شد. ولی مجروح شدن باعث نشد شهید باکری از رهبری رزمندگان در علمیات بیت المقدس باز بماند. هرچند نیروهای رزمنده در عملیات بیت المقدس نیز به پیروزی رسیدند، اما یک بار دیگر، باکری در مرحله دوم عملیات از ناحیه کمر زخمی شد، به طوری که مرحله سوم عملیات را از قرارگاه فرماندهی می کرد. 
شهید باکری علاوه بر فرماندهی عملیات های اشاره شده، فرماندهی عملیات های دیگری چون: عملیات رمضان با سمت فرمانده تیپ عاشورا، عملیات مسلم بن عقیل با عنوان فرمانده لشکر عاشورا، عملیات های والفجر مقدماتی و والفجر 1، 2، 3 و 4 با سمت فرمانده لشکر عاشورا، عملیات خیبر و عملیات بدر را به عهده داشت. وی در عملیات خیبر در جزیره مجنون برادرش، حمید باکری را از دست داد و خود نیز در عملیات بدر به درجه رفیع شهادت نایل آمد.
مهدی باکری، بالاخره در روز 25 اسفندماه سال 1363 در جریان عملیات بدر، با اصابت گلوله ای به سرش ، مجروح شد و هنگام بازگشت به عقب با اصابت موشک به قایق حامل وی، قایق نیز متلاشی شد و بدین ترتیب به آروزی دیرینه خود یعنی شهادت رسید.
 منبع: ایران




تاریخ : سه شنبه 92/5/22 | 11:31 صبح | نویسنده : ابراهیمی

نیمه های شب رفتیم برای سحری بیدارش کنیم.
دیدیم در نیمه باز است و ایشان یک چراغ کوچک روشن کرده است و در اطاق راه می رود و در حالی که بلند بلند گریه می کند، با دست روی میز می زند و می گوید:
خدایا؛ مرا به این میز وابسته نکن. خدایا تو را قسم می دهم که مرا با این میز و مسئولیت امتحان نکن!

 

 

rajaee

سیره شهید رجایی،ص 563، یوسف فروتن به نقل از یکی از اعضای دفتر نخست وزیری.




تاریخ : دوشنبه 92/5/21 | 3:25 عصر | نویسنده : ابراهیمی

فرازی از وصیت نامه سردار شهید “نورعلی شوشتری”

دیروز از هر چه داشتیم، گذشتیم؛  امروز از هر چه بود گذشتیم

آنجا در پناه سنگر بودیم و اینجا در پناه میز

دیروز در پی گمنامی بودیم و امروز به دنبال آنیم که ناممان گم نشود

دیروز بر درب اتاقمان می نوشتیم یا حسین فرماندهی ازآن توست و امروز می نویسیم بدون هماهنگی واردنشوید

الهی نصیر باش تا بصیر گردیم و بصیرمان کن تا از مسیر بر نگردیم …

shooshtari




تاریخ : دوشنبه 92/5/21 | 3:23 عصر | نویسنده : ابراهیمی

 

یه نوجوان 16 ساله بود از محله های پایین شهر تهران . چون بابا نداشت خیلی بد تربیت شده بود .خودش می گفت : گناهی نشد که من انجام ندم .

تا اینکه یه نوار روضه حضرت زهرا سلام الله علیها زیر و رویش کرد . بلند شد اومد جبهه .یه روز به فرمانده مون گفت : من از بچگی حرم امام رضا علیه السلام نرفتم .می ترسم شهید بشم و حرم آقا رو نبینم .یک 48ساعته به من مرخصی بدین برم حرم امام رضا علیه السلام زیارت کنم و برگردم ... . اجازه گرفت و رفت مشهد . دو ساعت توی حرم زیارت کرد و برگشت جبهه .

توی وصیت نامه اش نوشته بود :

در راه برگشت از حرم امام رضا علیه السلام ، توی ماشین خواب حضرت رو دیدم .آقا بهم فرمود: حمید ! اگر همینطور ادامه بدهی خودم میام می برمت ... . یه قبری برای خودش اطراف پادگان کنده بود .

نیمه شبا تا سحر می خوابید داخل قبر .گریه می کرد و می گفت : یا امام رضا علیه السلام منتظر وعده ام .آقا جان چشم به راهم نذار ... .توی وصیتنامه ساعت شهادت ، روز شهادت و مکان شهادتش رو هم نوشته بود .شهید که شد ، دیدیم حرفاش درست بوده .دقیقا توی روز ، ساعت و مکانی شهیـد شد که تو وصیت نامه اش نوشته بود ... .

 

خاطره ای از زندگی شهید حمید محمودی

راوی : همرزم شهید ، حاج مهدی سلحشور

انصار 




تاریخ : دوشنبه 92/5/21 | 12:13 صبح | نویسنده : ابراهیمی